هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » ایرج جنتی عطایی »وقتی تو شب گم می شدم
شنبه ۳ دی ۱۳۹۰ ساعت 1:51 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

وقتی تو شب گم می شدم

وقتی تو شب گم می شدم
 هم خونه خواب گل می دید
 همسایه از خوشه ی خواب
 سبد سبد خنده می چید
 وقتی تو شب گم می شدم
 ستاره شب شکن نبود
 میون این شب زده ها
 هیشکی به فکر من نبود
 آواز خون کوچه ها
 شعراشو از یاد برده بود
 چراغا خوابیده بودن
 شعله شونو باد برده بود
 آخ اگه شب شیشه ای بود
 پل به ستاره می زدم
 شکست اینه ی شبو
 نیزه ی خورشید می شدم
 آخ اگه مرگ امون می داد
 دوباره باغ می شدم
 تو رگ یخ بسته ی شب
 نبض چراغ می شدم
 آخ که تو اقیانوس شب
 سوختنمو کسی ندید
تو برزخ بیداد شب
هیشکی به دادم نرسید
 تو اوج ویرون شدنم
 تو شب دم کرده ی درد
 کسی دعا نخوند برام
 هیشکی برام گریه نکرد
 وقتی تو شب گم می شدم
 دلم می خواست شعله بشم رو سایه های یخزده
 دست نوازش بکشم
 دلم می خواست آشتی بدم
 تگرگو با اقاقیا
 خورشید مهربونی رو
 مهمون کنم به خونه ها
 آخ اگه مرگ امون می داد
 دوباره باغ می شدم
 تو رگ یخ بسته ی شب
 نبض چراغ می شدم