هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » ایرج جنتی عطایی »جوانه
شنبه ۳ دی ۱۳۹۰ ساعت 1:39 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

جوانه

 شعر من از عذاب تو ، گزند تازیانه شد
 ضجه ی مغرور تنم ، ترنم ترانه شد
 حماسه ی زوال من ، در شب تلخ گم شدن
 ضیافت خواب تو را ، قصه ی عاشقانه شد
 برای رند در به در ، این من عاشق سفر
 وای که بی کرانی حصار تو کرانه شد
 وای که در عزای عشق ، کشته شد آشنای عشق
 وای که نعره های عشق ، زمزمه ی شبانه شد
 ای تکیه گاه تو تنم ، سنگر قلب تو منم
 وای که نیزه ی تو را ، سینه ی من نشانه شد
 درخت پیر تن من ، دوباره سبز می شود
 که زخم هر شکست من ، حضور یک جوانه شد
 وای که در حضور شب ، در بزم سوت و کور شب
 شب کور وحشت تو را ، قلب من آشیانه شد
 وای که آبروی تو ، مرد انالحق گوی تو
 بر آستان کوی تو ، جان داد و جاودانه شد
 من همه زاری منم ، زخمی زخمه ی تنم
برای های های من ، زخمه ی تو بهانه شد
 درخت پیر تن من ، دوباره سبز می شود
 هر چه تبر زدی مرا ، زخم نشد ، جوانه شد