کوله سنگین
هجوم رنگها سفید بود
آفتاب ، دوستان را به یک فنجان غربال دعوت کرد
درخت را به کناری
و آسمان را به وسعت گوشه ای
لاله را در خطی موازی آسمان
و پرنده را بین لاله و آبی
خود هم به کناری
زیبا بود
در فصل بهار ، ثمره ی ازدواج آفتاب با درخت ، میوه ای بود رعنا
هرز گاهی فخری به لاله را می آموخت
در فصل پاییز
ثمره ی ازدواج لاله با آسمان معراج رفته ای
در فصل زمستان
تنفر چمباته زده ، تجرد را تجربه می کرد
نمی شد درک کرد
کوله ای بود سنگین