دریا
دریا را با موجش به تو می سپارم
و در اندوهی پر از یاد
قطعه ای گمشده را به تو هدیه می کنم
تا در گذار صدف های موج دیده
تو را به اوج فراموشی ببرد
تا دریا را به خواب دعوت کنند
تو آتش را به میهمانی می خوانی تا
در چشمانش خیره بمانی
در گذار صدف ها
با موجی ، در اوج یاد
گ
ا
ه
ی
موج تا نگاه ات می رسد
و گاهی تا پایت
چه می دانم ؟
شاید
گاهی تا لب
ا
ن
د
ی
ش
ه
شاید به تو خواهد گفت
خیس شدم
پاکم کن پاک
تو آنگاه چه خواهی گفت ؟
نمی دانم