تن شعرهایم
زمانی که روسپیان در خوابند
از شرف خواهم نوشت
شاید تکه نانی بی تکلف دهانی بجوید
آنگاه که دهان خشک است
و در سیاهی حلق سپیدی سیری را
گر چه می دانم در آن گود
هنوز پاهایت حس برتری جویی را مشق می کند
و تو آن را به نظاره ای
من چه بیهوده برایت قلم تلف می کنم
و تن شعری را آزرده
که زمان هیچ گاه برای تو زمانی است همیشگی
گفته ای می دانم