معمولا وقتي والدين از
درگيري نوجوانشان با عشقي خياباني باخبر ميشوند نكتهاي كه پيش از هر چيز
به ياد ميآورند اين است كه آنها چيزي براي فرزندشان كم نگذاشتهاند و اين
كه او تصميم گرفته در سني كم با جنس مخالف ارتباط برقرار كند تنها از
بداقباليشان است، اما حقيقت اين است كه آنها بخشي از وظايفشان را
بهعنوان پدر يا مادر به درستي انجام ندادهاند و اگر رفتارهاي بهموقع و شايستهاي داشتند كار به اينجا نميرسيد.
عواقب يك ارتباط
كاش نتيجه دوستيهاي
خياباني در نوجواني فقط افت تحصيلي و بيعلاقگي نسبت به ادامه تحصيل بود،
اما خبرها و گزارشها درباره مسائل و مشكلاتي كه اين نوع دوستيها ايجاد
كردهاند، آنقدر فراوان هستند كه براي پيدا كردنشان لازم نيست وقت زيادي
صرف كنيم. آنها هر هفته، هر ماه و هر سال تكرار ميشوند، اما هميشه كم سن و
سالهاي بيتجربهاي پيدا ميشوند كه خبري از روزنامهها ندارند و تسليم
غريبههاي به ظاهر عاشق ميشوند و تا ته خط با آنها ميروند.
اين آخر اين خط در بيشتر
موارد ميرسد به از دست دادن آبرو مثل ماجراي آن دختر 16 ساله كه پسر جوان
همسايه به او ابراز علاقه و چند بار راهش را سد كرده و دست آخر دختر را
قانع كرده بود كه هدفش فقط ازدواج است و دختر هم باور كرده بود و بعد با او
به باغي در شهريار رفته بود تا والدين پسر را ملاقات كند، اما در آن باغ
خبري از والدين پسر جوان نبود و...
در پرونده ديگري، دختري
همسن قرباني پرونده قبلي، در يكي از بوستانهاي شهر با جواني آشنا شده بود و
مرد جوان هم مثل متهم پرونده قبل به او گفته بود قصد خواستگاري از او را
دارد و بعد به بهانه ملاقات با مادرش، او را به خانهشان برده و سپس با
چاقو دختر را تهديد و در يكي از اتاقها زندانياش كرده بود.
آنطور كه دختر تعريف
كرده است مرد، آن روز او را مورد آزار و اذيت قرار داد و كتكش زد و سپس 3
نفر از دوستانش هم وارد اتاق شدند و به آزار و اذيت پرداختند و بعد در يكي
از محلههاي شهر رهايش كردند.
در اين دو پرونده،
دختران نوجوان آنقدر عاقل بودند كه حداقل پس از قرباني شدن به پليس مراجعه
كردند، اما نوجواناني هم وجود دارند كه حتي پس از مورد آزار و اذيت قرار
گرفتن، از شرايطشان راضي بودهاند و مساله را به پليس اطلاع ندادهاند.
براي مثال چندي پيش دختر نوجواني در يكي از شهرستانها پيامكي اشتباه از
سوي مردي جوان دريافت كرد و فريب او را خورد و پس از برقراري دوستي با او
از خانه فرار كرد و مدتي در يك مهمانپذير غيرمجاز با آن مرد ارتباط داشت.
اگر نوجوانان راههاي متفاوتي براي تفريحكردن
بلد باشند دوستيهاي خياباني را به عنوان شيوهاي براي هيجانزده شدن و
پركردن اوقات فراغت انتخاب نميكنند
اين مرد خودش را پسر يكي
از ثروتمندان سرشناس تهران معرفي كرده و با وعده ازدواج و ملاقات با
خانوادهاش، دختر نوجوان را از شهرستان به تهران كشانده بود و اگر شكايت
خانواده دختر نوجوان نبود شايد امروز او كنار خانوادهاش زندگي نميكرد و
مثل خيلي از دختران فراري كه به هواي عاشقهاي دروغين خانواده را ترك
كردهاند و بعد كه محبوبهايشان پس از مدتي ارتباط جنسي با آنها رهايشان
كردهاند، از آنجا كه روي بازگشت به خانواده را نداشتهاند، ناچار شدهاند
به باندهاي فساد ملحق شوند.
اما هميشه راز تعرض،
ميان مجرم و قرباني در محيطي متروكه باقي نميماند. براي مثال چندي پيش
2پسر جوان، 2 دختر نوجوان را پس از طرح دوستي به باغي كشاندند و آنجا آنها
را آزار و اذيت كردند و در همان حال از آنها فيلم گرفتند و سپس آنها را
تهديد كردند كه اگر آنچه از ارتباط ميخواهند را در اختيارشان نگذارند
فيلمهاي مستهجن را منتشر كنند و اگر پليس در اقدامي سريع آنها را پس از
شكايت 2دختر دستگير نكرده بود احتمالا حالا راز تعرض به 2 دختر فاش شده بود
و بسياري از كاربران اينترنت آن را با جزييات ديده بودند.
اما تجاوز تنها پاياني
نيست كه ميشود براي دوستيهاي خياباني پيشبيني كرد. دوستي به پول خرج
كردن نياز دارد و اين هزينه بايد منبعي داشته باشد، اما پسر نوجواني كه
ارتباط با دختري همسن يا كمسنتر از خودش دارد بايد اين پول را از كجا
تهيه كند؟ در يكي از پروندههاي پليسي، پسر نوجواني براي تهيه اين پول
خواهر كوچكش را كشتو در اعترافاتش گفته بود قصد داشته براي دختر جواني كه
با او ارتباط دوستانه برقرار كرده، سيمكارت تلفن بخرد و به همين دليل خواهر
كوچكش را به زور به گوشهاي خلوت برده تا النگوهاي طلايش را از دستهايش
بيرون بكشد و بفروشد كه دختربچه وحشت كرده بود و با فرياد كشيدن خواسته بود
مانع كار برادرش شود، اما پسرك با سنگ ضربهاي به سر او زده و همين ضربه
باعث مرگ خواهر شده بود.
همچنين پروندههايي وجود
دارند كه در آنها نوجوانها براي تهيه پولي كه به آن نياز داشتند دست به
فروش موادمخدر يا سرقت از خانه زدند. در برخي ديگر از اين نوع ارتباطها،
درگيري پسران نوجوان يا جوان با هم بر سر يك دختر، سبب زد و خورد يا حتي
قتل يكي از طرفين شده و آنها را تا پاي چوبه دار برده است.
به اين نكته هم بايد
انديشيد پسر نوجواني كه در ارتباط با جنس مخالف او را مورد تعرض قرار
ميدهد نيز از نظر روحي آسيب ميبيند و تا پايان عمرش هرگز خاطره گناه و
رفتار نادرستش از ذهنش پاك نميشود و معمولا قادر نيست در بزرگسالي زندگي
عادي و بدون احساس گناه و عذاب وجدان داشته باشد.
گاهي هم يكي از طرفين به
دليل بيتجربگي به قتل ميرسند. در يكي از پروندههاي پليسي كه چند سال
پيش در اختيار رسانهها قرار گرفت، پسر جواني، دوست دخترش را تنها به اين
دليل كه دائم اصرار ميكرد با او ازدواج كند به قتل رساند و جسدش را به آتش
كشيد.
هر چند در بسياري موارد،
دوستيهايي اينچنيني به رابطهاي نامشروع ختم ميشد، در برخي موارد نيز
دختر و پسر نوجوان براي ازدواج با هم به توافق ميرسند، اما طبيعي است هيچ
خانوادهاي به چنين عشقهايي اعتماد نميكند و اين نوجوانان وقتي با مخالفت
خانواده روبهرو ميشوند همه يا يكي از اعضاي خانواده را به قتل ميرسانند
يا با رفتارهاي پرخاشگرانه زندگي را به كام خانواده تلخ ميكنند يا از
خانه ميگريزند و همه را به دردسر مياندازند و دست آخر پس از تجربه كردن
انواع بزه يا پشيمان به خانه بازميگردند يا در دل سياه جامعه ناپديد
ميشوند.
غمانگيزتر اين است كه
در برخي موارد پدرها يا مادرها تصميم گرفتهاند پاره تنشان را به قتل
برسانند، چرا كه ديگر طاقت شرمساري از رفتارهاي غيراخلاقي آنها و بدنامي را
نداشتهاند.
گاهي هم هيچكدام از اين
اتفاقها نميافتد. شايد رشته ارتباط نوجوانان با هم پس از مدتي گسسته شود
و آنها پس از تجربه كردن چند دوستي ديگر از اين نوع، تن به ازدواج با
غريبهاي ديگر بدهند، اما آيا اين ازدواج از همان آغاز آميخته به خيانت
نيست؟ آيا آنها جرات و شجاعت گفتن ارتباطهاي پيشينشان را براي همسرانشان
پيدا ميكنند و اگر ترجيح بدهند ماجرا را مخفي نگه دارند، احساس گناه و
عذاب وجدان از فريب دادن شريك زندگيشان را نخواهند داشت؟
در شرايطي هم نوجوانان
آنقدر خانواده را تحتفشار ميگذارند كه سرانجام والدينشان به ارتباط آنها
رضايت ميدهند و حتي ناچار ميشوند به آنها اجازه دهند پس از رسيدن به 18
سالگي ازدواج كنند. اما چطور ميشود انتظار داشت ازدواجي كه حاصل يك دوستي
خياباني است و دو طرفش هنوز هيچ تجربهاي از زندگي ندارند به دادگاه
خانواده ختم نشود؟!
از همه اين مثالها
ميشود نتيجه گرفت به هر حال دوستيهاي خياباني و نسنجيده نوجوانان فقط
آنها را به دردسر نمياندازد، بلكه خانوادههاي آنها را نيز با انواع مسائل
و مشكلات درگير ميكند و به همين دليل است كه ميگوييم پيشگيري از اين نوع
ارتباطها مسلما آسانتر از چارهانديشي پس از به وجود آمدن آنهاست.
چرا آنها پي دوست ميگردند؟
دكتر سيدهادي معتمدي،
پژوهشگر اجتماعي در گفتوگو با «جامجم» درباره علل گرايش برخي نوجوانان به
دوستيهاي خياباني توضيح ميدهد: مهمترين دليل اين مساله احساس نياز
نوجوانان به شناخت جنس مخالف و نبود قاعدهاي تعريف شده براي ارتباطهاي
بين فردي آنهاست و به همين دليل است كه نوجوانان بسته به شرايط خانوادگي،
فرهنگي، شخصيتي، اعتقادي و تربيتشان به ارتباط با ديگران اقدام ميكنند.
يكي از نيازهاي رواني
نوجوانان، هيجان است. به گفته اين روانپزشك، امكان دارد تجربه عشق نيز براي
يك نوجوان، نوعي هيجان محسوب شود كه برايش سرگرمكننده و شاديآور است،
حتي اگر اين عشق خياباني و كاذب باشد. در ضمن نوجوانان معمولا تحتتاثير
گروه همسالانشان قرار دارند. هر نوجواني به مدرسه يا كلاسهاي آموزشي
ميرود يا بخشي از اوقات فراغتش را با همسن و سالهايش ميگذراند و طبيعي
است با گذشت زمان بخشي از باورها و حتي تكيه كلامهاي آنها را ميآموزد.
گاهي مدي كه دربارهاش
صحبت ميكنيم مثل مد اين روزها كه لاغري است، گاهي پوشيدن لباسهايي خاص يا
آرايش موها به سبكي ويژه و گاهي داشتن دوستي از جنس مخالف كه در اين صورت
نوجواني كه در گروهي اينچنيني عضو است حتي اگر مايل نباشد دوستي از جنس
مخالف داشته باشد در صورت ناآگاهي از مهارتهاي زندگي، ناچار به تبعيت از
عقايد گروه خواهد شد يا از گروه همسالان طرد ميشود. همچنين مهرنوش بزازان،
روانشناس نيز با تاييد اين كه برخي مواقع فشارهاي گروههاي همسن و سال
نوجوانان را ترغيب به برقراري ارتباط با جنس مخالف ميكند دلايلي ديگر را
نيز به اين مجموعه ميافزايد: نوجوانان نياز به ابراز وجود دارند و ممكن
است نوجواني، داشتن دوستي از جنس مخالف را وسيلهاي براي پاسخ دادن به اين
نياز و افزايش اعتماد به نفسش بداند.
او به نتايج برخي
پژوهشهاي روانشناسي استناد ميكند كه نشان ميدهند دختران نوجواني كه
تمايل به دوستيهاي خياباني دارند معمولا از محبت پدر محروم بودهاند و در
نگاهي كليتر ميشود نتيجه گرفت نوجوانان محروم از محبت والدين، مهرباني را
از ديگران طلب ميكنند و اين ديگران، گاهي افرادي از جنس مخالف هستند.
او به يكي از مهارتهاي
مهم زندگي كه در جلوگيري از بروز چنين مشكلاتي نقش دارند نيز اشاره ميكند:
نوجوانهايي كه مهارت نه گفتن را نياموختهاند در مواجهه با پيشنهاد دوستي
از سوي يك غريبه معمولا تسليم ميشوند.
يادتان هست كه ابتداي
اين گزارش گفتيم اگر نوجوانان به دوستيهاي خياباني گرايش پيدا ميكنند،
احتمالا والدين در انجام وظايفشان كوتاهيهايي كردهاند؟ اما اين نقصها
چه هستند كه باعث ميشوند نوجواني از نظر عاطفي به غريبهاي ناشناس و
غيرقابل اعتماد وابسته شود؟
ياد آن خانوادههاي بزرگ بخير
خانواده براي شما چه
معنايي دارد؟ پدر و مادر و بچهها؟ اما در گذشته خانواده معنايي وسيعتر از
اين داشت. آن وقتها وقتي كسي از خانواده حرف ميزد منظورش پدر، مادر،
بچهها، پدربزرگها، مادربزرگها، عموها و همسران و بچههايشان، عمهها و
همسران و بچههايشان، داييها و همسران و بچههايشان، خالهها و همسران و
بچههايشان و... بود. به اين ترتيب وقتي در گذشته قرار بود خانوادهاي دور
هم جمع شوند به اين معنا بود كه همه اين اعضا با هم ملاقات ميكردند، گپ
ميزدند، كنار هم غذا ميخورند، تفريح ميكردند و خلاصه اين كه بخشي از
اوقاتشان را كنار يكديگر ميگذراندند. حالا اگر بخواهيد وضعيت تربيتي
نوجوانان را در گذشته با حال مقايسه كنيد، به نظرتان كدام دوره بهتر است؟
از ديدگاه خيليها همان دورهاي كه خانواده معناي وسيعي داشت نوجوانان نيز
زندگي سالمتري داشتند، چرا كه نيازهاي عاطفيشان در كانون خانواده تامين
ميشد. دكتر معتمدي ضمن تاييد اين موضوع به نكته مثبت ديگري كه در آن زمان
حضور در جمعهاي خانوادگي براي نوجوانان داشت، اشاره ميكند: در آن زمان،
خانوادهها به شكل كنترلشدهاي به فرزندان شان اجازه ميدادند در حضور پدر
و مادر با هم گفتوگويي كوتاه داشته باشند.
به گفته اين پژوهشگر
اجتماعي، هماكنون هم خانوادهها ميتوانند شرايطي را مهيا كنند كه با گرد
هم آمدن اعضاي خانواده كنار هم ضمن حفظ حريمها، نوجوانان اجازه ابراز وجود
داشته باشند. او ميگويد: براي مثال يكي از بزرگترهاي خانواده در طول
مهماني ميتواند نوجوانان را دور هم جمع كند و نظر آنها را درباره يك كتاب
يا فيلم بپرسد و به هر يك از آنها فرصت دهد عقايدشان را بگويند. اين روش
باعث ميشود بسياري از كنجكاويهاي نوجوانان درباره جنس مخالف حل شود و
براي يافتن پاسخ در اين باره تن به برقراري دوستيهاي خياباني نميدهند.
زندگي مهارت ميخواهد
نه گفتن نيز يكي از آن
مهارتهايي است كه والدين بايد آن را به فرزندانشان آموزش بدهند تا به اين
ترتيب در برابر هر درخواستي اعلام موافقت نكنند. اما به گفته معتمدي، مهارت
نه گفتن فقط يكي از مهارتهايي است كه نوجوانان بايد ياد بگيرند و علاوه
بر آن خانواده بايد شيوه برقراري ارتباط بين فردي صحيح، مديريت زمان و راه و
رسم درست تفريح كردن را نيز به آنها بياموزد.
او توضيح ميدهد: اگر
نوجوانان راههاي متفاوتي براي تفريح كردن بلد باشند، دوستيهاي خياباني را
به عنوان شيوهاي براي هيجانزده شدن و پركردن اوقات فراغت انتخاب
نميكنند.
همچنين آموختن درباره
شيوه درست برقراري ارتباط بين فردي باعث ميشود نوجوان ياد بگيرد پيش از
برقراري هر ارتباطي، به دليل شكلگيري آن رابطه و عواقبش فكر كند. يادگيري
مديريت زمان نيز باعث ميشود ساعتهاي بيكاري نوجوانان به حداقل برسند.
مهرنوش بزازان ضمن تاكيد
روي نقش والدين در اين مورد ميافزايد: والدين بايد اعتماد به نفس
فرزندشان را تقويت كنند. به او اجازه ابراز عقيده، انتخاب و حتي در مواردي
مخالفت بدهند. گاه تشويقش كنند و گاه موفقيتهايش را يادآور شوند.
به گفته اين روانشناس،
پدرها و مادرها را ميتوان براساس نوع برخورد با نوجوانان به 4 گروه تقسيم
كرد؛ گروه مستبد كه معتقدند فرزندانشان فقط بايد از دستورات آنها تبعيت
كند، گروه آسانگير كه فرزندانشان را براي هر نوع رفتاري آزاد ميگذارند،
گروه منفعل كه خودشان را در برابر رفتارهاي فرزندانشان به بيخيالي ميزنند
و سرانجام گروه مقتدر كه فرزندانشان را بدون شكستن غرورشان يا خدشهدار
كردن اعتماد به نفسشان كنترل ميكنند و بر رفتارشان نظارت دارند.
نوجواناني كه والدينشان آنها را با روش مقتدرانه تربيت ميكنند معمولا
كمتر درگير آسيبهايي چون دوستيهاي خياباني ميشوند.
همسالان را شناسايي كنيد
همانطور كه پيشتر
اشاره كرديم يكي از دلايل برقراري دوستيهاي خياباني نوجوانان تبعيت از
گروه دوستان همسن و سالشان است. دكتر معتمدي اعتقاد دارد والدين بايد
دوستان فرزندانشان را بشناسند و بهترينها را گلچين كنند و سپس با آنها
ارتباطي صميمانه برقرار كنند و حتي وقتي را به تفريح كردن كنار فرزندان و
دوستان آنها اختصاص دهند تا هم گروه همسالان آنها را شناسايي كنند و هم با
استفاده از راه انداختن گفتوگوهايي ميان خودشان، فرزنداشان و دوستان آنها،
بخشي از عقايد خود را به شكل غيرمستقيم و از طريق دوستان فرزندانشان به
آنها منتقل كنند.
او البته بخشي از مسووليت را نيز متوجه مدارس
ميداند. به گفته او مدارس ميتوانند از نوجواناني كه از تربيت صحيح
برخوردارند و روحيه كمك و راهنمايي دارند براي تغيير مدهايي كه ميان
گروههاي همسالان شكل ميگيرند، استفاده كنند، چرا كه اين نوجوانان معمولا
گروههايي از همسالان را به سمت خود جذب ميكنند و ميتوانند مدي مانند
موفقيت تحصيلي يا قبولي در كنكور را جايگزين مد دوستيهاي خياباني كنند.