توصیف یک شاعر
در اتاقی کوچک و تاریک و مملو از کتاب
شاعری بنشسته تنها با هزاران فکر ناب
گاه گاهی لب به فنجان می زند ، فنجان تلخ
نیمه شب را می کند طی، فارغ از چنگال خواب
در کنار چشم هایش اشک و خون خشکیده است
در سکوتش موجی از غم در کلامش اضطراب
روی میزش ضبط صوتی کهنه اما نغمه خوان
با زبانی دور از ما دلنشین چون بانگ آب
مهلتی اندک برایش مانده تا فریاد صبح
تا سراید شعری از شب ، آسمانی پر شهاب
عاقبت شعرش به پایان می رسد با مرگ شب
با سکوتی از رضایت می سپارد تن به خواب