همیشه بی جواب
ای ای رهپوی گرد آلود
ای رویای نامیرای مرد
اینچنین آشفته حال و خشمگین
تا کجا؟
در جستجوی نکجاها می روی.
در مسیرِ هولناک ِشهرِ بی رنگی رنگ
با کدامین بوسه عریانِ تیغِ خاطره؟
بر گلوی عشقهای مهربان
سرخی خون
لذتِ اندوه
هرمِ آتشهای پنهان را
میهمانِ خاک زردِ کوره راهِ یادِ سردِ مرد
خواهی کرد.
در کجای بی قراریهای روحِ بی قرار مرد ؟_
این آتشفشانِ خامشِ فریاد
بر سریرِ حزنهای اضطراب آلود
تکیه خواهی زد.
ای ای عاصی ترین یاغی بندر گاهِ آرامش
ناخدای زورقِ اندیشه های درهمِ این مرد
اینچنین مواج
بر ا مواجِ این دریای طوفانی
تا کدامین ساحلِ افسانه ای دور؟
در پی داروی روحِ زخمی خورشید
پیکرِ بیداریت را
پیشِ تیغِ موجهای سرکشِ کابوس
جوشنِ رؤیای بیداری فردا می کنی.
با توام باتو
قلندر پیشه شبگرد.
وارث وارستگی رستِگان
ای رند
ای ایینه مستی.
تا به کی در کوچه های پیچ اندر پیچِ شهرِ خالی چشمم
دم به دم نقشِ نگاهِ َزندِگان ِ َزندهِ َزند یق _
منصورانِ َورجاوندِ دارستانِ یادِ زردِ ذهنِ خسته من را
زینتِ قابِ غبار آلوده ایینه های خواب خواهی کرد؟
باتو ام باتو
تو ای جاری ترین خونِ رگِ هستی
میهمانِ مهربانِ شهرِ روحِ شعر
ای رفیقِ همسفر
ای عشق
در گریزِناگریز از دامهای سخرهِ این واژه پردازانِ بی رؤیا
درکجای دفتر دل؟
در کدامین تکغزل؟
در کدامین بیت؟
در کدامین واژه؟
پنهان می شوی آخر.
سهم من از تو
بجز رسوایی جاوید
سهم من از تو
بجز آن نکجا آباد آشفته
سهم من از تو
به غیر از لذتی آغشته با اندوه
یا که فریادی
خموش و
بی قرارو
مرده و
محبوس
زیرِ تیغِ سینه سوز و سرکشِ امواجِ بیداری
سهم من از تو
بجز ایینه ای خالی
سهم من از تو
به غیر از سایه سنگینِ نامِ دار
ای سردارِ قلبِ خسته من
چیست؟