ملکوت
در گریز از واحه های بیگانه
و شریر وسوسه های نا به گاه و گاه.
آمیخته با ابر و در جریان با باد
پناه می برم به پهنای آسمان و دلگرمی خاک
ای خداوند تو گم شده جهانی
و جهان گمشده تو است
هستی بدون تو هیچ است
و تو بدون آن نه آن گونه خدایی که همواره خواهانی
پس با تمامی دل
تمامی جان
و تمامی قوت
هم نفس ، هم دل و هم نوا می خوانیم که
ای آویخته بر چهار میخ،
در ردای خونبار
و تاجی از خار
"نام تو مقدس باد.
ملکوت تو بیاید.
اراده تو چونان که در آسمان است
در زمین نیز کرده شود.
که ملکوت و قوت و جلال
تا ابدالا باد از آن تو ست."