هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

قدري مهرباني‌و‌كمي‌صبوري
سه شنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۰ ساعت 22:0 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
محققان علوم تربيتي مي‌گويند خانواده را بايد با اعضايش تعريف كرد. همه ما عضو يك خانواده هستيم، خانواده‌اي كه در يك چارديواري با هم زندگي مي‌كنند.

اين افراد يا بهتر است بگوييم اعضا، هر كدام وظايفي به عهده دارند؛ وظايفي كه براساس فرهنگ خانواده تعريف مي‌شود.

هميشه و در همه جوامع، خانواده با حضور يك زن و يك مرد شكل مي‌گيرد و با تولد فرزند يا فرزندان بزرگ‌تر مي‌شود. هر قدر خانواده بزرگ‌تر مي‌شود، روابط ميان افراد خانه هم بيشتر و پيچيده‌تر خواهد شد. به همين دليل بايد از همان ابتدا براي هر كدام از كساني كه در چارديواري خانه زندگي مي‌كنند، وظايف و مسووليت‌هايي تعريف شود. آن فرد هم بايد مسووليت‌ها و وظايفش را بخوبي بشناسد و خود را موظف بداند به آنها عمل كند.

از سوي ديگر، هر فرد در جامعه هم وظايفي دارد و گاه در خانه چند وظيفه متعدد و گاه مختلف به عهده او گذاشته مي‌شود. در زندگي امروز، افرادي موفق خواهند بود كه بتوانند اين نقش‌ها را بدرستي بشناسند و براي هر يك تعريف و محدوده‌اي ترسيم كنند. اگر فرزندان مان را براي رويارويي با چنين وظايفي آماده نكنيم، دير يا زود آنها در برابر هجوم مسائل مختلف زمينگير مي‌شوند.

پس بر هر پدر و مادري در دوران حاضر لازم است كه فرزندان خود را براي حضور در جامعه و شناختن نقش‌هاي متعدد آماده كنند. بديهي است تا والدين، خود اين موارد را نياموزند، نمي‌توانند معلم‌هاي خوبي براي فرزندان شان باشند.

از آنجا كه مسائل زندگي امروزي داراي ابعاد گسترده‌اي است، سيستم‌هاي آموزش رسمي نيز بايد بخش مهمي از اين كار را به عهده بگيرند. يعني دبستان و دبيرستان بايد در كنار آموزش‌هاي آكادميك، محلي باشد براي آشنا شدن جوانان با مسائل مختلف و مهارت‌هاي زندگي امروزي.

اگر اين دو ركن اصلي جامعه، يعني خانه و مدرسه بتوانند با هماهنگي هم عمل كنند، مي‌توان به موفقيت فرزندان در زندگي آينده اميدوار بود.

همه ما افرادي را مي‌شناسيم كه كار بيرون را به خانه مي‌آورند و به قول دوستي، سفره كار را به اشتباه در خانه پهن مي‌كنند. اينها از همان دسته افرادي هستند كه كسي يادشان نداده انسان كار مي‌كند تا زندگي بهتري داشته باشد، ما زنده نيستيم تا كار كنيم.

همين مثال ساده نشان مي‌دهد آموختن اصول اوليه چگونه زيستن به چه ميزان در شكل گيري زندگي فرزندان ما موثر است. پس همه ما بايد خود تا حد امكان در آموختن اين موارد بكوشيم تا بتوانيم آنها را به فرزندان مان هم بياموزيم.

ما بايد چگونه دوست داشتن، چگونه كار كردن، چگونه زندگي كردن و... را بفهميم و تا حد امكان به فرزندان مان بياموزيم.

ما بايد به آنها ياد بدهيم زندگي را تا همه جا مي‌توان گسترش داد و خوب زندگي كردن را در همه حال مي‌توان تجربه كرد.

ما بايد به بچه‌ها ياد بدهيم سوال كنند و ياد بگيريم كه در چارديواري خانه بايد حرف زد.

ما بايد به فرزندان مان بياموزيم، انسان‌ها با يكديگر تفاوت‌هايي دارند. همه مانند هم فكر نمي‌كنند. همه يك موضوع را به شكلي يكسان نمي‌بينند و... اما همين آدم‌ها مي‌توانند در كنار هم زندگي كنند، به هم احترام بگذارند و يكديگر را كامل كنند.

ما بايد تعامل در زندگي اجتماعي را به آنها بياموزيم و چه آموختني بهتر از عمل كردن؟

بچه‌ها بايد اين‌ موارد را در رفتار ما ببينند. در حقيقت رفتار ما در خانه نشانه چيزي است كه به آن اعتقاد داريم، نه آنچه صرفا بر زبان مي‌آوريم. همچنين بچه‌ها بايد بدانند ما آنها را دوست داريم و آنچه مي‌گوييم براي آينده بهتر و موفقيت بيشتر آنهاست.

يادمان باشد بچه‌ها اين مسائل را بخوبي درك مي‌كنند و صداقت را بهتر از هر چيزي مي‌پذيرند. پس با آنها سخن بگوييم و آنچه را مي‌دانيم بتدريج و با زبان خودشان برايشان بازگو كنيم. اين راهي است براي نزديك‌تر شدن افرادي كه زير يك سقف با هم زندگي مي‌كنند.

همچنين يادمان نرود با تحكم نمي‌شود فرزندان امروز را به رفتن راه يا انجام كاري وادار كرد. اين شايد بزرگ‌ترين خطاي ما والدين باشد. از اين روش دوري گزينيم و مهرباني و زبان ملايم را جانشينش كنيم.

يقين داشته باشيد اين راه پاسخ مي‌دهد. البته صبر و از ميدان به در نرفتن هم لازمه كار است. بچه‌ها به خواست خودشان به اين جهان نيامده‌اند، ما در برابر آنها و آينده شان مسووليم.



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی