خواب های رنگ پریده
مسافت شب رامی شمرم
ونبودنــهایت را
با بی شمار اشکهایم طی می کنم
آه سینه با غم نــهان قلبم عـــجین
ترسیمی ست از تکرار شبانه ام
بــا خفتنـهای پریشــان
دست و پنجه نرم می کند خواب آلودگیهایم
نکند شبی با بی خوابگی همبستر شوی
در این بستر همه چیز سرگردان است
خوابهای پریده،در پژواک افکاربی رنگ
دیــگر هیــچ گـاه
خواب ساعت دیواری اتاقم را نمی پرانم
دیگر قصه تکرار تیک تاکش را نمی خواهم
من چشمانم بسته است
دوســت دارم،
ذهن پریشان لحظه های گیج شده
خالی ازهرتصویری باشد
تنها قاب خــالی اشکـهایم
در انتظار تصویر آمدن توست