این بار شب نگاه تو دزدید یا سحر؟
عاشق شدم دوباره و این بار با سحر
این تازگی چه بود که افتاد با سحر ؟
دیشب دوباره خلوت من بوی شعر داشت
چشمم به خواب روی تو میدید تا سحر
تردید سایهها دوباره سرِ کوچه دیدنی است!
ـ این بار شب نگاه تو دزدید یا سحر؟
با واژه های ممتد شب تا طلوع
نور
هاشور میزند تمام نگاهِ مرا سحر
پا روی وسعتِ شب مینهم وباز
تکرار میشود حکایت یک پشت پا سحر
تکرار میکنم تو را و مرورم نمیکنی
انکار میشوم که دوباره... ؛ ـ چرا سحر!؟