هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » وحید طلعت »حرفهای رفتنت اینقدر پنهانی نبود !
شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۰ ساعت 22:13 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

حرفهای رفتنت اینقدر پنهانی نبود !

بی نگاهِ عشق مجنون نیز لیلایی نداشت
بی مقدس مریمی دنیا مسیحایی نداشت

بی تو ای شوق غزل‌آلوده‌ی شبهای من
لحظه‌ای حتی دلم با من هم‌آوایی نداشت

آنقدر خوبی که در چشمان تو گم می‌شوم
کاش چشمان تو هم اینقدر زیبایی نداشت!

این منم پنهانترین افسانه‌ی شبهای تو
آنکه در مهتاب باران شوقِ پیدایی نداشت

در گریز از خلوت شبهای بی‌پایان خود
بی تو اما خوابِ چشمم هیچ لالایی نداشت

خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم
زیر بارانِ نگاهت شعر معنایی نداشت

پشت دریاها اگر هم بود شهری هاله بود
قایقی می‌ساختم آنجا که دریایی نداشت

پشت پا می‌زد ولی هرگز نپرسیدم چرا
در پس نکامیم تقدیر جاپایی نداشت

شعرهایم می‌نوشتم دستهایم خسته بود
در شب بارانی‌ات یک قطره خوانایی نداشت

ماه شب هم خویش می‌آراست با تصویرِ ابر
صورت مهتابی‌ات هرگز خودآرایی نداشت

حرفهای رفتنت اینقدر پنهانی نبود
یا اگر هم بود ، حرفی از نمی ایی نداشت

عشق اگر دیروز روز از روز‌گارم محو بود
در پسِ امروز‌ها دیروز، فردایی نداشت

بی تواما صورت این عشق زیبایی نداشت
چشمهایت بس که زیبا بود زیبایی نداشت