هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » رحیم رسولی »درست مثل آزادی
شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۰ ساعت 21:25 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

درست مثل آزادی

ما که رفتیم الف گفت
 قیام هجاها
 قیام کلمات
 در طلوع دوباره صبح - الف
 ما که رفتیم بامداد گفت
 و حرف آخر اینکه
به خاطرآخرین حرف دنبال سخن نگردی
و مطمئن باشی روزی ما دوباره
استاد ، ببخشید شماره تماس لطفا
تماس ؟
 تماس ؟
 هان ای دستهای از دست رفته
 یادتان باشد
 تماس شماره ندارد
 مشترک گرامی من درد مشترکم
 یادداشت کن
 شهر خانه ( دهکده سابق ) روبروی ...ـ
ما که رفتیم احمد گفت
ناظمان نظام
 نظامیان نظم
 شما هم ناراحتید
 بامداد به صدایتان گوش نداد ؟
 در سیمایتان ندرخشید
 درست مثل آزادی که نقش هیچ بندی نشد
 یا مثل انگشت شست که در هیچ مشتی نگنجید
ناراحت نباشد
 بامداد بزرگ است
 آزادی بزرگ است
انگشت شست بزرگ است
 ناممکن است چنبره ی نام هایی چنین بزرگ
در مخیله های کوچک و مچاله شده
 باز کنید هوا بخورد
 شیشه ها را ؟
نه
 یقه ها را ؟
 مشت ها را ؟
 نه
 سر تا هوا نخورد فکر که باز نمی شود
 ما که رفتیم من می گویم
 سپید گو بود
 حتی اگر سپیده گو نیز
 هرگز در سرزمینی که مزد گورکن از آزادی آدمی افزون است
 و در ظلماتی که شیطان و خدا جلوه یکسان دارند
نماز نمی گذارد
 و فریاد عبث را مکرر نمی کرد
 ما که رفتیم تو می گویی
یکسال رودکی ما را خیابان به خیابان - کوچه به کوچه - خانه به خانه
 دنبال خود می کشید که چه ؟
رهایمان کنید به امان خدا
 ما که رفتیم ما می گوییم
اگر جهان یک دهکده بود
 اگر آن دهکده کدخدا نداشت
 و اگر آن کدخدا خدا نداشت
 و اگر آن خدا
 برمی گشتید ؟
 ما که رفتیم همه می گویند
 راستی
 همه که بی معرفت نیستند
 آدرس جدید ا یاددشت کنید
 دهکده جهانی : خیابان الف - بامداد - کوچه کتاب
 پلک 32