القصه
یک روز بی تردید خواهم مرد
یک روز می فهمید خواهم مرد
امروز یا فردا نمی دانم
یک روز بی تردید خواهم مرد
در خشکسال عاطفه چون رود
دلخسته و نومید خواهم مرد
از ذهن جنگل پاک خواهم شد
تنهاتر از یک بید خواهم مرد
بستم مبینید اینچنین - فردا
در اوج می بینید خواهم مرد
در انتظار ارجعی هستم
بی خوف و بی تهدید خواهم مرد
تا بعد مرگم شادمان باشید
یک روز قبل از عید خواهم مرد
دور از تویی که دوستت دارم
در غربت و تبعید خواهم مرد
القصه دور از چشم تو یکشب
آرام چون خورشید خواهم مرد