غزل نحس
هی کن خرک دراز دم را
ول کن تن مانده زیر سم را
گیرم که نبی کجا بیابیم
ته مانده امتان گم را
بیهوده چرا بلا بگوییم
نشنیده الست ربکم را
زاریم و مریض فی قلوب
الله مرض فزداهم را
افتاده بروی تخت و کس نیست
از مرده ی ما کشد سرم را
ما قرم نخورده مست هستیم
قومی که ندیده روی خم را
نشکسته کسی هنوز از ما
حتی دل کوچک اتم را
گرچه نفس مسیح لرزاند
در گل تن قیصران رم را
قد قامت ما نکرد حتی
بیدار مز ملان قم را
لعنت به تو که به حیله بستی
هی راه من و مثالهم را
هم بر من که باز خوردم
گول تو پدر سگ قرم ...را
نحسی تو مگر غزا که شاعر
خط زد تو بیت سیزدهم را