هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » حسن غفاری »بن بست
شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۰ ساعت 20:25 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

بن بست

آرزو کردم بماند
رفت و جز یادی از او در دل نماند
آرزو کردم بیاید
دور گشت از من
رفت تا مرز جدائیها
آرزو کردم صدایش
مرحم دردم شود
گشت آرام و بی صدا
تا که نای ناز یادش
رخت بندد از درون یادها
آرزو کردم پیامی
آید از سوی نگارم
گشت تاریک و خموش
هر دیار و کوره راه
آرزو کردم بیاید ، قطره اشکی
تا بشوید رنگ رخسارش زقلبم
اشک جاری گشت اما ،
ماند در دل نقشی از آن رنج ها
آرزو کردم بمیرم
تا نبینم من چنین درد و غمی را
زنده ماندم
سوختم ،
آتش گرفتم در میان دردها