پاي صحبت خيلي از مسوولان و
دلسوزان جوانان كه بنشيني، از بيعلاقگي و فرار جوانان از ازدواج گله و
شكايت دارند و آنها را به جدي گرفتن اين سنت حسنه تشويق ميكنند، اما در
عين حال هر روز آمار و ارقام جالب توجهي هم از وضعيت و شرايط اجتماعي منتشر
ميشود كه تاثير مستقيمي در زندگي روزمره افراد جامعه و بخصوص جوانان
ميگذارد. شايد مرور برخي از اين آمار، خالي از لطف نباشد.
براساس آماري كه منتشر
شده حدود 2 سال پيش (كه هنوز نرخ تورم و هزينههاي زندگي به اندازه امروز
سرسامآور نشده بود) متوسط هزينه برگزاري مراسم ازدواج معمولي آبرومندانه و
بدون تجملات در تهران 30 ميليون تومان بود. نرخ هزينههاي مسكن و سرعت
افزايش اجارهبها هم كه افسانهاي است. تنها در بهار امسال نرخ اجاره مسكن
نسبت به سال گذشته افزايش 24 درصدي داشته است.
رقم اعلام شده براي ميزان خط فقر در جامعه بين 800 هزار تا يك ميليون تومان (حالا با كمي بالا و پايين) در نوسان است.
حقوق مصوب اداره كار كه
اغلب شركتهاي خصوصي و اخيرا هم نهادهاي دولتي، يكي در ميان و با كلي منت و
صدقه سري، آن هم با كلي تاخير پرداخت ميكنند، بدون كسر ماليات و بيمه
و... به 350 هزار تومان در ماه نميرسد. تازه اين مربوط به آدمهاي خوشبختي
است كه شامل بيش از سه و نيم ميليون جمعيت بيكار جامعه نيستند. (از اين سه
و نيم ميليون، حدود دو و نيم ميليون جمعيت 15 تا 29 ساله هستند.)وقتي اين
آمار و ارقام كنار هم قرار ميگيرند، كاملا منطقي و طبيعي به نظر ميرسد كه
افزايش سن ازدواج يا كاهش آمار ازدواج تكههاي ديگري براي تكميل اين پازل
باشند. مسلم است كه نميتوان به وعدههاي برخي عزيزان صاحب منصب كه در فلان
روز و فلان ساعت قرار است به سراغ ريشه مشكل بيكاري بروند و آن را از بيخ و
بن بكنند، دل خوش كرد و براساس اين حرفها براي آينده برنامهريزي كرد.
اما طرف ديگر ماجرا هم
جالب است. براي خيل عظيم جوانان بيكار مجرد شايد يكي از ارزانترين و
سالمترين راهها براي پر كردن اوقات فراغت، نشستن پاي تلويزيون و تماشاي
فيلمها و سريالهايي باشد كه جز در برخي برنامههاي طنز و اغلب براي نمايش
آدمهاي سطح پايين و بيفرهنگ، اغلب روايت زندگيهايي در خانههاي با
متراژ بالا و ماشينهاي گرانقيمت و زندگيهاي آنچناني و دغدغهها و
داستانهايي سانتيمانتال است.
نتيجه و پيامد كنار هم قرار گرفتن همه اين اجزا،
روشنتر از آن است كه نياز به توضيح و تفصيل بيشتر داشته باشد. شايد بهتر
باشد براي دلسوزي و خيرخواهي درخصوص مسائل جوانان، راههاي بهتري جز نصيحت و
گلايه از آنان پيدا كرد. همدردي و درك شرايط كمترين توقعي است كه جوانان
ميتوانند داشته باشند.