هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » مریم اسدی »8
سه شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۰ ساعت 11:56 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

8

 گاهی که رنگ چشمان تو را گم می کنم
 پاییز می شوم
 و باد لهجه ای زرد
 کشان کشان
 هلم می دهم تا سنگسار علاقه
همین کافی نیست که پلک نزنی ، گلم ؟
حالا شب به نیمه های عقربه می رسد
 و من فکر می کنم دیروز سر انگشت پنجره
 روی کدام سطر کوچه بود
 که پاورچین و ساده
به آغوش تو ریختم
 راستی ، کجای شب بودی که خواب زمستان سفید شد ؟
پنجره پیش بینی کرده بود
 مرا که ببوسی برف می گیرد
 حالا در عمق زمستان
کبوتری با آوازی از جنس سیب
روی لب هایم آشیانه کرده
 کبوتری سبز که در ایینه پرواز می کند
چشم به راه کدام واژه از دهان دریایی ؟
 باور کن
 هیچ ستاره ای قبل از آسمان متولد نشده
 نخ بادبادک نگاهت را پایین بیاور
به من نگاه کن
 تمروز پنجم پنجره است
 و من اندازه ی همین آسمان برهنه
دوستت دارم