برگ برنده
یک نفر روبروی من
هردومان در یک بازی دعوت شده ایم
زمان، منتظر برگ من است
همه را بر زمین انداخته ام
جز یک برگ
او هم د ردستش فقط یکی دارد
آخری را می اندازم
برگ یقین است
برگی که ناتوانی ام را تعیین کرده
یا به عبارتی شکستم را
یا روش بازی ام را
زمان لبخند می زند
برگ آخرین او برگ تردید است
برگ نسخ هر چه که در چنته داشتم
برگ برنده
برگی که همیشه او خواهد داشت
اگرچه باز هم صد بار
بازی تکرار شود
و این همان است
که دیگران نمی دانند