آغاز پایان
عاشقی آغاز پایان است حرفش را نزن
مرگ تدریجی انسان است حرفش را نزن
قطره های آبدارش بر لب سرخ عطش
همردیف سرب سوزان است حرفش را نزن
گفته بودی عشق خود همسایه بی دینی است
آری ، آری ، خوان شیطان است حرفش را نزن
لحظه شلیک تیری سوی منطق ، سوی عقل
عشق جذر این و یا آن است حرفش را نزن
عشق یعنی در کنار مردمان تنها شدن
قلب تنها ! خاک بی جان است حرفش را نزن
عشق یعنی گریه ای از روی خنده ـ گریه خند ـ
عشق مهد باز حرمان است حرفش را نزن
مهدیا عاشق شدن در روزگار ما خطاست
عاشقی آغاز پایان است حرفش را نزن