محبت عمیق و کوره رفته و فهمشدهای که میان دو نفر است،
همفهمیعمیقی که دو نفر از یکدیگر دارند، اینها میتواند از نشانههای
محکم هماهنگی بین دو نفر، برای ازدواج و... باشد. ازدواج به اتکای رابطه
بیرونی، در حالتی که رابطه درونی هنوز برقرار نشده، ارتباطی ناهماهنگ و
زیانبار محسوب میشود. (استخراج از کتاب تعالیم)
چگونه
میتوانیم بفهمیم با چه کسی باید ازدواج کنیم؟ چه علائم و نشانههایی وجود
دارند که به کمک آنها تشخیص دهیم با فرد مورد نظر خود میتوانیم رابطهای
نزدیک و صمیمانه برقرار کنیم یا نه؟ حقیقت این است که اکثر ما نیاز داریم
علائم و مؤلفههای قطعی و محکمی را بشناسیم که نشان میدهند آیا فرد مورد
علاقه یا مورد نظرمان با ما هماهنگی دارد یا خیر و آیا میتوان او را به
عنوان شریک زندگی انتخاب کرد یا نه؟ اما این علائم چه هستند؟ ما در دورانی
زندگی میکنیم که بسیاری از دوستیها و آشناییهای میان دو نفر، با یک
نگاه، یک احوالپرسی، یک تبادل پیام اینترنتی، شماره تلفن و حتی SMS آغاز
میشود و متأسفانه بیشتر اوقات به شکل سطحی و پوشالی ادامه مییابد. حتی در
روابط بسیار نزدیک و صمیمیتر مانند ازدواج که سرنوشتساز هم هست،
میبینیم که معیارهای انتخاب، بیشتر متکی بر روابط بیرونی و بر ظواهری
مانند قیافه، اندام، نوع لباس پوشیدن، مدرک تحصیلی، شغل، مقام و داراییها
استوار است. شاید جالب باشد بدانید چند سال پیش، یک همهپرسی از دختران
امریکایی به عمل آمد که مشخص شود این دختران کدام پسر را برای ازدواج
ترجیح میدهند؟ بیشترین پاسخها از نظر آماری این بود: پسری که بتواند مرا
بیشتر بخنداند!
بعضی وقتها هم رفتارهایی که اصطلاحاً
رفتارهای با کلاس نامیده میشوند تبدیل میشوند به معیارهایی اساسی و مهم
برای دوستی و ازدواج! کلیشههایی به شکل قراردادی این پیام را منتقل
میکنند که من بافرهنگ، باشعور و بامرام هستم، پس مرا انتخاب کنید! حتی
متأسفانه در دوره زمانه ما، کلمات، آگاهانه یا ناآگاهانه، تبدیل شدهاند به
دامهایی برای دور زدن، منحرف کردن و گول زدن همدیگر و در نهایت کمی ادب
(و البته حالت ظاهری و پوشالی آن) و گاهی کمی هوشمندی (یا شاید همان مکر و
فریب) و کمی هم کلاس به آن اضافه میشود و معجونی به دست میآید که
اصلیترین خاصیتاش این است: دیدن نقابها به جای خود حقیقی فرد. به همین
دلیل است که در عصر ما، ضرورت متکی نبودن به رابطههای بیرونی، بیشتر
خودنمایی میکند چون رابطه بیرونی به راحتی به انواع دروغها، یعنی
پیرایههای بیاصالت آلوده میشوند و ما را در انتخاب، دچار اشتباه یا
سرگشتگی مینماید. در حالیکه رابطه درونی، چون نمیتواند به شکل مصنوعی و
تحمیلی برقرار شود و متکی به پایگاهی در درون افراد است رابطهای حقیقی و
قابل اطمینان است. رابطة درونی به چه معناست؟ قبل از آن که دقیقاً بگویم
رابطه درونی به چه معناست، باید قبول داشته باشیم که اصلاً چیزی به نام
درون وجود دارد. خوشبختانه بشر ایامی را که به ماده و مادهگرایی چسبیده
بود پشت سر گذاشته و اینک وجود روح برای او به روشهای متعدد به اثبات
رسیده و بدیهی است که انسان، منحصر به ظاهر خود نیست و در او روح و روانی
وجود دارد كه هماهنگ شدن و جفت شدن اين روح با روح و روان فرد ديگر، تنها
زمانی رخ میدهد که همسنخی و همخوانی روحی و سیالیت روانی بین آن دو وجود
داشته باشد و هر دو در حین برقراری ارتباط بتوانند از هم انرژی بگیرند و
حرکتی رو به رشد در اثر این تبادل انرژی ایجاد شود. در این صورت، این
رابطه هرگز برای طرفین یکنواخت، خسته کننده و ملالآور نمیشود، بلکه
بالعکس، به آنها انرژی میدهد و آنها را شارژ میکند و این خود، یکی از
علائم هماهنگی میان دو نفر است. علامت مهم بعدی، همفهمی و درک عمیق
متقابل است. اینکه به راحتی بتوانیم خود را به جای طرف مقابل قرار دهیم و
از نگاه او به دنیا، به اطراف و اتفاقات و رخدادها نگاه کنیم. مثلاً
بتوانیم بفهمیم نظر طرف مقابل دربارۀ شخص یا موقعیت خاصی که پیش آمده
چیست؟ آیا ناراحت است یا خوشحال، عصبانی و خشمگین است یا راحت؟ آیا
رنجیده خاطراست یا بیخیال؟ از طرف دیگر وقتی خوشحال یا ناراحت است، احساس
خود ما هم با او همراه و مشابه باشد، یعنی شرایط و وضعیت پیش آمده، مشابه
آن احساس را در خود ما همایجاد کند (بدون این که بخواهیم نقش بازی کنیم
یا به خود یا او دروغ بگوییم). همفهمیعمیق باعث میشود جزئیات احساسات و
رفتارهای طرف مقابل برایمان کاملاً قابل درک باشد و حتی به سادگی بتوانیم
پیشبینی کنیم که در فلان وضعیت، نظر یا احساس طرف مقابلمان چیست؟ معمولاً
این درک و پیشبینی زمانی میسر میشود که مشابهت عمیقی در این زمینه بین
ما وجود داشته باشد، تمایلات و تنفراتمان شبیه به همدیگر باشند و ارتعاشات
خود ما هم همراستا و همسو با طرف مقابل باشد. در بستر این همفهمی و درک
عمیق، شرایط رشد و ارتقای آگاهی و حرکت در جهت تعالی (یا در جهت رسیدن به
اهداف) میسر و ممکن میشود. محبت کوره رفته یکی از دامها و خطراتی که در
تشخیص همخوانی حقیقی میان دو نفر وجود دارد این است که گاهی در اثر
همخوانی در یک بعد از وجودمان، با یک بعد از وجود طرف مقابل، به طور
کاملاً مقطعی و گذرا دچار این توهم بشویم که جفت حقیقی خود را پیدا
کردهایم، در واقع در این حالت همخوانی در یک رفتار یا زاویه را، با
همخوانی کلیتر و فراگیرتری اشتباه میگیریم و با چشمان نیمه بسته،
میخواهیم وارد رابطهای کامل شویم و اینجاست که پای عشق و محبت کوره رفته و
پخته، به عنوان معیار و محکی برای سنجش هماهنگی حقیقی به میان میآید.
اینک ببینیم محبت کوره رفته به چه معناست؟ هرچه از کوره بیرون میآید،
پخته، محکم و آبدیده میشود. اصلاً کوره برای پختن و آبدیده کردن است. برای
تثبیت کردن و از حالت تغییرپذیری خارج کردن. اگر چیزی بتواند حرارت سوزنده
کوره را تحمل کند، وقتی بیرون آمد دیگر خیالمان راحت است که سختیها،
ضربات و گرماهای کمتر را به راحتی تحمل خواهد کرد و به اندک فشار، گرما یا
ضربهای نخواهد شکست و تغییر حالت نخواهد داد. از یک دیدگاه میتوان گفت
آن چه میخواهد پخته و آبدیده شود، باید بهای سنگین در کوره رفتن و سوختن
را بپردازد. حاضر شود در سختترین شرایط قرار بگیرد و حرارت دائمی و
سوزندهای را تحمل کند. تنها در این حالت است که میتوان اعتماد لازم را
نسبت به اوپیدا کرد. البته منظورم این نیست که ما باید انسانهای شکاک و
بدگمانی باشیم و مدام محبت و عشق یکدیگر را محک بزنیم وحرارت بدهیم و
بسوزانیم! بلکه میخواهم بگویم برای رهایی و مصونیت از همه تبعات ناهماهنگی
در ازدواج، ناچاریم برای یک بار هم که شده عشق و محبتمان را به کوره
ببریم و بیازماییم. یک بار هم که شده ببینیم آیا خود و طرف مقابلمان، با
همه ادعایی که برعشق و محبت و همخوانی و کشش داریم، حاضریم بهای سنگین و
بزرگی را برای با هم بودن بپردازیم یا نه؟ و مطمئن باشید تنها در صورت قبول
پرداخت این بها و تحمل حرارت کوره است که ضریب اطمینان به یک حد نسبتاً
قابل قبول میرسد. حتماً شنیدهاید که در داستانهای قدیمی، پادشاهان برای
شوهر دادن دخترانشان شرطهای سختی مانند کشتن اژدهای سیاه، جنگ با دشمن
خونخوار، فرماندهی یک سپاه بر علیه دیو سیاه و گذر از آزمونهای ریز و درشت
را قرار میدادند. به این امید که تنها کسی حاضر به انجام چنین آزمونهای
کشنده و خطرناکی خواهد بود که عاشق حقیقی باشد، عاشق حقیقی دختر پادشاه.
محبت کوره رفته هم محبتی است که باید با یک کار بزرگ مثل کشتن یک اژدها، یا
فدا کردن و قربانی کردن چیزی که برایمان عزیز یا پرارزش است، به اثبات
برسد. این قربانی دادن یکطرفه نیست، هر دو طرف باید حاضر به انجام آن
باشند؛ یعنی هر دو باید حاضر به انجام کاری سخت و دادن قربانی بزرگ باشند
تا ادعای عشق و محبتشان اثبات شود، اثبات برای خودشان، نه فقط برای طرف
مقابل. اگر فرد، عادی و بالغ باشد تنها در صورت وجود آن هماهنگی و همخوانی
درونی، حاضر خواهد شد بهایی گزاف بپردازد وحرارت سوزنده کوره را تحمل کند و
بعید است بدون وجود هماهنگی هیچ انسان عاقلی، حاضر به سوختن باشد.