عدم
راوی غصه ها شدم این دیگه حاشا نداره
ببین دل شكستمو، ببین دیگه نا نداره؟
تو جنگ آسمونو ماه چشام فقط یه ناظره
تنم برای جون دادن همیشه حی وحاظره
حرمت سقف آسمون دیگه شكسته مهربون
اونم داره میره سفر دیگه شدم بی همزبون
ازعشق واون همه صفا چندتایی مونده خاطره
دیگه كسی نمی شینه غروبا پشت پنجره
عشقم شده عروسكی افتاده دست بچه ها
چی می دونن ازعاشقی آدمای پر مدعا
تنهایی منظره رو، نظارگر شدم بازم
با بوسه قاصدكا براتون آهنگ بسازم؟
تا مرز خونه خدا تا شب بازم قدم زدم
برای دیدن خودم، یه سری به عدم زدم
توعشق ودلدادگیا، سهم منم شده جنون
دارم میمیرم ای خدا شكنجه می شم از درون