تاوان آتشی که تاب می دهد انسان
جبین فراز کبکبه یا ویران
سرگرم آن شقایق دورم
این چشمه
از شنای که می روید عطر و آب
تاوان آتشی که تاب می دهد انسان
مهلت نمی دهند
گاهی که نوبهار
از کاسه ی گدای گذر نیز
پرهیز می کند
تاوان آتشی که تاب می دهد انسان
پاییز
نام دیگر دنیاست
دریاچه ی مهاجرت قو
پروا که می کند نشانه ی پرواز
تاوان آتشی که تاب می دهد انسان
کنون
چنان زلال می وزد از دریا
کز چاربند حواصیل
بال پریدن از تو بلند است
تاوان آتشی که تاب می دهد انسان