دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ ساعت 15:41 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
غروب موجز گل ها
هوای پشت سرم تنهاست
غراب
شکل تازه ی باران
و کوچه در پرواز
بدان که مرگ
حامی چشمان دیگری ست
که سمت سرنوشت جهان را
غروب موجز گل ها جوانه بستم باز
چراغ دیگرم آن گاه
کبوتری که گلوی سپیده می چیند
ترنج ایستاده بر آتش تویی
غروب موجز گل ها جوانه بستم باز
میان عطر و افق
باز اگر سحر خالی ست
حواس سیبم اگر کوتاه
و سنگ و سال به هم می زنم
غروب موجز گل ها جوانه بستم باز