دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ ساعت 15:34 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
تشتی لبالب تصویر
مهی عیان و حادثه ای مواج
حتی : برابرم اینه بود
چله ی قرقاول
با ورد می شکست
آن سوتر عصر عارفانه مبراست
پستوی خانه از نیای زمان خالی
صیدش
قرار تازه
ماهی من
بی تاب
گل ها
برای بعدشما حجله بسته اند
پرسش برابرم
مگر این بار زندگی
کفشی که پارگیش
پای مرا به کوچه های کودکی ام باز می کند
باغ نهان نخستین را
گل ها به خواب می دمم
آهسته تر بخواب
من : در میان آسمان و عروسان
خطی
چراغ می کشم
از رودخانه که تا حال
از کاسه ام تهی ست
خطی
چراغ می کشم
رواق رازیانه چه کوتاه ست
اطرافمان که سیاه می زند قبیله
دره چه طولانی
پس آسمان خراش خاطرات
تا توره ای رمیده که در کوزه کشتی
او
مرده
ایستاده
موریانه
هنوز آن جاست
ماهی من
بی تاب
بی تنور شما لیس می زند آن زن
با سایه روی کاسه ی مهتاب
سلطان پیر جامه تویی
معنای گریه اگر گمراه
تاریکی
از عشیره ی تاریکی
صیدش قرار پاره ماهی من
بی تاب