یادها و بادها
آشوب یاد
اما
این آهنگ قدیمی هم
حتی
آوار می شود
وقتی به دنبال چشمان تو
در شب
گم می شوم
در بادهای اساطیری
سایه ها
نامی بی پناه تر از عشق را
به خواب های ناگزیر جهان
می برند
بهار هم که بیاید
دیگر نخواهی آمد
هیچ بنفشه ای
نام چشمان تو را نمی داند
چه فریب است
این آهنگ قدیمی
در آشوب یادها و بادها
وقتی بهار هم
حتی
پناهی برای رویش اساطیری هیچ سایه ای
نیست