شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۰ ساعت 2:30 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
مهمان شبانه
شب، در صدای باد
شب در صدای باران
شب، در میان همهه های گنک
در خواب رفته بود
***
در آن سوی تجیر
زمزمه ی آب بود و باد
و سایه ی درختان
در رود
در انحنای حاشیه های سبز
و طول موج زاویه های آب
گسترده بود
***
و گوش برگ های طلایی
نجوای خاک را
نجوای آب را
در ساقه ی گیاهان
همچون شراب می نوشید
***
در این سوی تجیر
زمزمه ی خاک بود و خون
بوی رقیق باروت
همراه عطر گیاهان ناشناس
از دشت های دور می آمد
و در کنار رود
( تا صبح – تا طلوع )
مهمان باد بود
مهمان آب بود
مهمان خاک بود
تهران 1339