
برای محترم بودن کافی است سر شناس باشی ، برای سر شناس بودن باید در
اسارت ارزش هایی باشی که جامعه برایت تعیین میکند، ارزشها نیز چیزی جز
انتخاب بد و خوبهای نامگذاری شده زندگی نیست . تا بد نباشد خوب تعریف
نمیگردد و بالعکس،این دو وجودی وابسته به هم دارند که ذهن آنها را در پوشش
فکر به انسان قالب میکند و چیزی نیست که در واقعیت زندگی وجود داشته
باشد. هر چیز همانی است که هست . خود دلیل خود است نه تعبیر ذهن ما. انسان
آزاده کسی است که به طور خود جوش و بدون آن که بخواهد
در زندگی حاضر است (به آنچه که هست خود متکی است و آرزویی برای چیزی دگر
شدن ندارد) .در بودن خود آرام و قرار دارد. تمجید و تنبیههای عرفی را
فقط نظاره میکند.نه چیزی را تائید میکند و نه تکذیب .چون در این حالت سیر
میکند از حالتهای نا پایدار غم و شادی مبّراست.آیا این کیفیت از بودن
قابل تعریف و شناسایی است؟
برگرفته شده از کتاب : عامل تغییر باش نه قربانی تقدیر ( جلد اول)
در دست چاپ / سعید گل محمدی